مهرادم ، عشقممهرادم ، عشقم، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره

ماهدونه ی مامان و باباش

سال جدید... شیرین ترین و قشنگ ترین سال

سلام به روی ماهت مامانی بلاخره سال جدید یعنی سال 94 هم اومد و تا الان هم یه ماه به خوبی و خوشی ازش گذشته خدا رو شکر... و من هر روز که میگذره احساس میکنم به لحظه دیدنت نزدیک میشم پسرم. انگار فقط منتظر بودم تا سال جدید برسه تا مطمئن بشم دارم مامان میشم!! پسرم امروز 33 هفته و 3 روز از سن بارداری من میگذره و وزنم تا الان به 64 رسیده.... علی رغم احساساتی که بقیه دارن و همش دوست دارن هفته های آخرشون زودتر بگذره به خاطر یه سری مشکلات بارداری مامانت دوست داره تمام این لحظه هاشو با جون و دل به ذهنش بسپاره و حتی دوست نداره زود بگذره چون واقعا دارم لحظه های خیلییییی خیلیییییی شیرینی رو باهات سپری میکنم گل پسرم... لحظه هایی که حس میکنم وقتی تموم بش...
1 ارديبهشت 1394

بدون عنوان

سلام پسر قشنگ مامان امروز 26 هفته و 4 روز از بارداری من میگذره و خدارو شکر تا الان مشکلی نداشتم و شما داری روز به روز شیطون تر میشی و بزرگتر...خدا رو شکررررررررر مامانی تا الان 8 کیلو وزن اضافه کرده و از 52 قبل از بارداری رسیدم به 60 کیلو! نمیدونم تا آخر بارداری چقدر وزن اضافه میکنم.... حالت های ویارم هم خیلی بهتر شده فقط گاهی رفلاکس معده دارم... کمر درد هم تقریبا همیشه هست امروزم نمیدونم چرا استخون پام گرفته خدا کمکم کنه که تا آخر بارداری مشکل خاصی برام پیش نیاد بابایی هم رفته بیرون سر کار و مامان جونت هم رفته خونه مادربزرگ کمکش کنه برای خونه تکونی.... وسایلت هم تقریبا تکمیل شده فقط چندتا ریزه خورده مثل چند دست لباس و اسباب بازی...
13 اسفند 1393

بدون عنوان

سلاااااااام جیگر مامان توپول مامان خوشمل مامان پسمل مامان پسر نازنینم دیگه حس وجودت داره برای مامان و بابا و مامان بزرگی پررنگ میشه... این چند روز همش درگیر خرید برات بودیم اونم چه خریدای خوشملی...دست مامان بزرگی درد نکنه از هیچی برات کم نذاشت هرچی که میدونستیم به دردت میخوره و مایه راحتی و خوشحالیته برات خریدیم آقا پسری..... فقط روزی چند بار میرم به خریدات نگاه میکنم و لحظه شماری میکنم برای اومدنت الان هم منتظریم اتاقت آماده بشه، کاغذ دیواریش بکنیم و سرویس تخت و کمدت که از تهران خریدیم برسه تا وسایلت رو بچینیم و در انتظار زمینی شدن شما بشیم... فقط مامانی امید وارم که وقتی دنیا اومدی پسر خوبی باشی و قدر این همه زحمتی که مامان بزر...
9 بهمن 1393

از آسمون برف میاااااااد همه جا سفیده...........

سلام قشنگ مامان خوشمل مامان جیگر مامان امروز اولین برف زمستونی اومد اونم چه برفی انگار آسمون هم برای باریدنش اول منتظر بود که ما بفهمیم جنسیت شما چیه عزیزممم! مامانی دیروز که شما 18 هفته و 4 روزت بود، رفتم سونو گرافی و خانوم دکتر یه لحظه تصویرتو بهم نشون داد دیدم داری دستای کوچولوتو برام تکون میدییییییی و تاریخ تولدت رو گفت 15 خرداد 94 و بعدشم گفت که شمااااااااااااااااا پسری پسری گل پسری شاه پسری هوراااااااااااااااااااااا بلاخره خیالم راحت شد و اومدم خونه و همه هم بهم تبریک گفتن که جنسیتت قطعی شده............برات سرویس خواب و کالسکه خوشگل هم دیدم که دیگه زود میرم میخرم و منتظر میشم تا بپری توی بغلم عز...
18 دی 1393

16 هفته و اولین تکون................

سلام قشنگ مامان  خدارو شکر که یواش یواش توی دل مامانی داری بزرگ میشی و هوای مامانت رو هم داری ........... البته چند روزه که یکم حالم بد شده و نمیتونم چیزی بخورم که اونم به خاطر غذای سنگینیه که خوردم .......... دلم برات تنگ شده عزیز دلم یه ماهه که نرفتم سونوگرافی و ندیدمت ......... تا دو هفته دیگه هم باید صبر کنم و لحظه شماری .......... اومدم این خبر رو بدم بهت که توی هفته 16 یه وول خوردنای ریزی تو شکمم حس کردم که با همه حالتا فرق داشت! یه احساس قلقلک بهم دست میده وقتی این حالتی میشم حالا نمیدونم این شمایی که داری وول میخوری یانه!! حالا باید تا هفته 18 صبر کنم تا برم سونوگرافی و ببینمت و دیگه بفهمم که شما مرد خونه هستی یا خ...
1 دی 1393

با نینیم

سلام فرشته کوچولو کودک من امروز 12 هفته و یک روزشه و تا آخر هفته ایشالا باهم سه ماه رو تموم میکنیم و وارد 4 ماه میشیم دیگه کم کم داره باورم میشه که داری تو وجودم بزرگ میشی.............. شاید تا قبل از این همش فکر میکردم یه شوخیه یا الکیه!! اما کم کم دارم بهت واقعی فکر میکنم!  عزیز مامان میدونم که وقتی تو به دنیا بیای عاشقت میشم............ و بی صبرانه منتظر تجربه کردن این حسم.............. چند روز پیش رفتم سونو گرافی 12 هفتگی و خانوم دکتر بهم گفت که پسری البته نه قطعی و احتمالا..............اما من از خیلی ها شنیدم که تعیین جنسیت تو این هفته ممکنه اشتباه باشه و برام هم مهم نیست که شما پسر هستی یا دختر فقط از خدا تورو سالم میخو...
2 آذر 1393

مادر به قربون قد و بالاش..........

سلام ریزه میزه من عزیز کوچولوی مامان امروز بلاخره انتظار به سر رسید و مامان صدای قلب کوچولوتو شنید....... خداروشکر میکنم برای این لطفی که در حقم کرده ایشالا سالم و خوشگل بیای تو بغل مامان بابات عزیزم دیگه میخوام شروع کنم وسایل لازم رو برای ورودت به این دنیا آماده کنم.........البته باید یکم دیگه صبر کنم تا ببینم که شما دخمل خانومی هستی یا آقا پسملی قلبونت برم منننننن  نینی قشنگم برای مامانت هم دعا کن که سریع تر درساش رو جمع و جور کنه و خودش رو برای پذیرایی از کوچولوش آماده آماده بکنه.............. بابایی و مامان بزرگ مهربونت هم بی صبرانه منتظر اومدنت هستم عزیزم....... اینم خود خوشگلت هستی!! مادر قربون اون قد و بالات بشه ...
8 آبان 1393

اوووووووووومدییییییی خوش اووومدیییییی

سلام قشنگ مامان  حالا دیگه احساسم نسبت بهت از قبل یه کم واقعی تر شده! چرا؟؟؟ چون که شما خیلی زودتر از اون چیزی که فکر میکردم اومدی توی دلم جیگر مامانی! البته حالا خیلی کوچیکی و من احساست نمیکنم اما وقتی به این فکر میکنم که الان توی دلمی و داری ثانیه به ثانیه رشد میکنی ذوق مرگ میشم! عزیز دل مامانی من اصلا باورم نشده که میخوام مامان بشم ..........واقعا از خدا میخوام حالا که تورو بهم داده ازت مواظبت کنه و به منم توانایی مادر خوب شدن رو بده .........بابایی و مامان بزرگت هم خیلی خوشحالن و همش بهم میگن به خودت برس بخور مواظب خودت باش! عمه زینبت هم از خوشحالیش جیغ زد و معلومه که شما براش خیلی عزیزی............  خوشگلم ازت ممنو...
8 مهر 1393

بدون عنوان

سلام فرشته کوچولو مامانی الان وسط ماه رمضون و گرما و بی حوصلگی و ایناییم...! مامانت تا الان روزه نگرفته آخه اصلا نمیتونم توی این گرما روزه بگیرم هر چند میدونم یکمی دارم تنبلی هم میکنم ولی واقعا نمیشه خدا ببخشتم !! باباتم چندتا میگیره یکی نمیگیره آخه برای اون طفلی هم سخته همش تو جاده و گرما و..... خب بگذریم از رمضان..... این چند وقت اتفاقای خاصی نیفتاد به جز یکی دو مورد.....اولیش اینکه رفتم دکتر و فهمیدم کیست دارم و الان هم دارم طول درمانم رو میگذرونم و کمی نگران ازینکه نکنه کیستم روی اومدن شما تاثیر بذاره! عزیزم مامانت اعصابش یکم تیلیته به خاطر کارا و درسای دانشگاه و دردسراش ....گاهی میگم ای کاش برم انصراف بدم و شما رو خدا بده بهم ...
23 تير 1393